روشناي جاودان ندوشن
فرهاد طاهري
دكتر محمدعلي اسلامي ندوشن، در سهشنبه ۶ ارديبهشت ١۴٠١ درگذشت. سروسخنگوي بلندقامت ايران معاصر در ارديبهشت بر خاك افتاد. همان ارديبهشت ِ استاد كه اصفهان در آن را شاهزاده افسونشده افسانهاي توصيف كرده بود كه طلسمش شكسته و آرامآرام در حال بيدار شدن است. نويسنده چنين تعبيري شاعرانه، در ارديبهشت، از عالم بيداري بسيار گرانقدر كه با قلم و انديشه خود وجدانهاي بسياري را بيدار كرده بود به خوابي ابدي فرو شد. من در زمان بودن استاد در جهان بيداري، چند يادداشت و مقاله دربارهاش نوشتم. يك بار نيز در حضور او در كتابخانه وزيري يزد، از او و روزهايش سخن گفتم. بنابراين آنچه ميبايد درباره او و آثار و شخصيت آن استاد گرانقدر در زمان حياتش بگويم و بنويسم، گفتم و نوشتم. اما اكنون كه او ديگر در ميانمان نيست حرفهاي بسيار دربارهاش دارم كه متاسفانه نميتوانم بنويسم. اينكه نميتوانم بنويسم نه از اين روست كه احيانا سخني از سنخ سياست و مخالفت، در ذهن دارم كه ملاحظاتي در كار است. مطلقا چنين نيست. موانع من در «گفتن نتوانم، نوشتن نتوانم» (تعبيري كه از عنوان كتابي از استاد ندوشن، تقليد كردم) دقيقا ناظر به حال و هواي جامعه ادبي و دانشگاهي روزگار ماست. به نظر هنوز نميتوان همه گفتنيها را درباره استاد ندوشن در بعد از درگذشت او به قلم آورد. به بلوغي نياز داريم كه بيهر تعصبي بتوانيم تاثير جاودان آثار استاد ندوشن را بررسي كنيم. من البته با ديگر دانشجويان كوشا و مشتاق و استادان عاليقدر ادبيات فارسي كاري ندارم. اما تاثير آثار و انديشه استاد اسلامي ندوشن در توجه به ميراث گرانقدر فرهنگ ايران زمين، در نزد من بسيار بيشتر از شاهكارهاي ادب فارسي بوده است. بدون كمترين اغراق يا غرضورزي يا اينكه بخواهم خداي ناكرده عدهاي را به واكنش برانگيزانم صميمانه و صادقانه ميگويم لذتي كه از خواندن كتاب «روزها، ايران را از ياد نبريم»، «نوشتههاي بيسرنوشت»، «جام جهانبين»، «صفير سيمرغ» و.... بردهام، هرگز از مطالعه شاهنامه فردوسي و مثنوي مولوي و ديوان حافظ نبردهام. واقعا هم نبردهام و از سرلجبازي هم نميگويم.
اگر هم گاه ميلي به اين آثار در من بوده بيترديد بر اثر مطالعه آثار استاد دكتر اسلامي ندوشن و تشويق آن استاد گرانمايه حاصل شده است.
بسيار هم مشتاقم كه درباره اين حس و تلقي خود از شاهكارهاي ادب فارسي و پادرميانيها و دستگيريهاي استاد ندوشن در فهم دلپذيرتر آن آثار در فرصتي ديگر به تفضيل بتوانم بنويسم و از روشناي جاوداني بگويم كه از ندوشن، بر دل و ضمير دانشآموزي ١۶ ساله در تاكستان، در هزار فرسنگ آن طرفتر از ندوشن تابيد و او را مسحور خود كرد. شعلهاي كه گمان ميكنم هرگز هم خاموش نخواهد شد.